صفحات

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

گربه زیر باران

توی ترموای خیابان سنت کیلدا نشسته بودم و دست زیر چانه از پنجره بیرون را تماشا می کردم. خیابان سنت کیلدا مخصوص تماشای بدن است. به خاطر حاشیه سبزش، پر از دونده و دوچرخه سوار است. آدم هایی که به بدنشان اهمیت ویژه می دهند، بعضا به طبیعت هم. کافی است که هوا هم کمی گرم باشد تا خوش ترکیب ترهایشان بهانه ای گیر بیاورند برای این که بالا تنه های عریانشان را به نمایش بگذارند. مردهای بدون بالاپوش،‌ شش عضله  و بازوها را و زن های با نیم تنه، شکم های صاف را. از خورشید استرالیا هم هراس نمی کنی وقتی که به بدنت مفتخر باشی. نه تنها هراس نمی کنی که به آن احتیاج داری که برنزه ات کند و زیباتر به تعبیری. بدن های خیس از عرق در آفتاب می درخشد.

کسی کنارم نشست. به سمت پنجره حرکت کردم تا جا را برایش بازتر کنم و فهمیدم ایرانی است. کشف کردن ایرانی ها مهارتی است که تکنیک های متفاوتی دارد، تکنیک های ساده تا پیچیده، تشخیص لهجه،‌ قیافه، آرایش، رنگِ موهای رنگ شده، روشِ حرکت دست ها، مدل نگاه کردن،  راه رفتن،‌ لباس پوشیدن. از روی یکی از اینها که قضاوت کنی ممکن است اشتباه کنی و مثلا یک ترک یا عرب یا هندی یا افغانی را ایرانی فرض کنی. ولی اگر مجموعه ای از این ها باشد تشخیص درست قطعی است، به غیر از لهجه که به تنهایی کافی است. زن داشت با تلفن حرف می زد و حتی اگر مکالمه اش جالب هم نبود من گوش می کردم چه رسد به این مکالمه که باعث شد من ایستگاه خودم پیاده نشوم و کمی هم تعقیبش کنم تا نمی دانم کدام حسم را ارضا کنم. علاوه بر چیزی که از آن صحبت می کرد، لهجه ی ایرانی ایرانی ایرانی اش بامزه بود و به خنده ام می انداخت.

- زن: I am very vell. Hov are you?
- ...

زن: Yes. I put Rozhin to eschool today. But I tink I like the Catolic eschool estaff better dan dis eschool. Dey are very ferendlier.
- ...
زن: May I ask you some ting?
- ...
زن: No. Don’t vorry about my baalaance. It is ok. Don’t vorry.
- ...
زن: Dat’s ok. I said don’t vorry.
- ...

زن: May I ask you some ting?

 این جمله ترجمه لفظ به لفظ چیزی است که یعنی سوال مهمی می خواهد پرسیده شود. «می توانم چیزی بپرسم؟» یا «اگر چیزی بپرسم راستش را خواهی گفت؟» و همین بود که مرا کنجکاو کرد و دنبال زن کشاند. و تکرارش کنجکاوترم کرد. همین جا باید پیاده می شدم، اما نشدم.

زن: Listen. I said don’t vorry. I don’t like it vhen you ask about my baalaance. I vill top it up today again.
- ...
 
زن: Ok. Vednesday. Yeah. If ve are alive till den.
- ...
زن: Huh? I said if ve are alive till Vednesday I vill see you den.
یک ترجمه ی لفظ به لفظ دیگر که شخص پشت تلفن را هم گیج کرده بود. از ترموا پیاده شد و من هم در خلاف جهتی که باید می رفتم دنبالش راه افتادم.


زن: Yeah, I am going to vork. I just got off de teram.
- ...
 
زن: May I ask you some ting?
- ...
زن: Pilease be honest wit me. Is your vife unhappy that you are helping me?

زن وارد ساختمان شد و من دیگر نتوانستم تعقیبش کنم. به تازگی گربه زیر باران همینگوی را خوانده بودم. فکر کردم که داستان همان داستان است، ایرانی یا آمریکایی.

-------------------------------------------------------------

۳ نظر: