مسعود: سلام.
شهره: به به، پسر عمه گل. سلام. خوبی؟ :)
مسعود: چطوری؟
شهره: ممنون. خیلی خوبم
مسعود: منم بدی نیستم
شهره: ا؟ چرا؟ :|
مسعود: امروز نرفتم سر کار
شهره: مریضی؟ :(
مسعود: دودر کردم. گفتم مریضم
شهره: :))
مسعود: خیلی خوابم میومد صبح
شهره: باز نشستی تا صبح فیلم دیدی؟
مسعود: دیشب نه. پریشب. هه هه. دیروز رفتم سر کار ولی امروز دیگه کم اوردم. چه خبرا؟
شهره: هاها. اینجوریه دیگه خب.
مسعود: چه می کنی؟
شهره: تعطیلات بازیه کلا الان
فردا نصفه روز می ریم سر کار. نصف نصف که نه. تا دو بعدازظهر
مسعود: آها
شهره: بعدش هم پس فردا سال نو هست
مسعود: راستی سال نوتون مبارک پیش پیش
شهره: تعطیله.
مرسی :)
تو چه خبرا؟
مسعود: هیچی بابا. بیخبری. ما که مثل خر داریم کار میکنیم. تعطیلی معطیلی هم خبری نیست والا
شهره: هاها. غر نزن خب شما عوضش عید تعطیل می شین. کار خوبه؟
مسعود: الان بهتر شده یه کم
یکی از پروژه هامون رو تموم کردیم
یکی دو تا کار تازه داریم میگیریم و ...
شهره: چه عالی. تبریک می گم
مسعود: اوضاع دلار هم یک کم بهتر شده
شهره: سرعت اینترتم که انگار خوبه. هی هم قطع و وصل نمی شه
مسعود: آره. عاقا پاشو از روی سیم ورداشته این روزا.
خب از خودت بگو
شهره: از خودم...
سر کار می رم
خوبه خوش می گذره
بعد...
مسعود: خب نه پس
از رییس جمهور استرالیا بگو!
شهره: :))))
گوش بده بابا
دارم می گم دیگه.
در ضمن استرالیا رییس جمهور نداره، نخست وزیر داره
مسعود: راست می گی. الانم یه خانومی هست نخست وزیر. تو کی نخست وزیر استرالیا میشی پس؟
شهره: هاها. فعلا که حالشو ندارم شاید بعد از این که این چت تموم شد رفتم شدم
ولی وزیر اقتصاد استرالیا رو باید ببینی. همه میگن با این مدل مو شدم مثل اون. بذار یه عکس برات بفرستم
اسمش هست Penny Wong
مسعود: ببین این عکست خیلی انتلکتوله ها
شهره: جدی؟ یه نفر دیگه هم گفت بهم
معلوم میشه خود واقعیم زده بیرون توی این عکس پس ;)
مسعود: خوبه یا بده؟
شهره: چرا بد؟خوبه خب. شوخی کردم در ضمن
مسعود: وای! ببین
شهره: این متولد مالزیه
مسعود: چقدر استایلش شبیه تو است
شهره: مهاجره
آره میبینی. خیلی شبیهه به من. خیلی هم باکلاسه
من خیلی دوستش دارم
لزبین هم هست
انقده قشنگ و متین حرف می زنه
من خیلی خوشم میاد ازش
چند وقت پیش هم همسرش بچه دار شد
مسعود: خب شما ریاست محترم فمینیستای مقیمِ استرالیا بایدم خوشتون بیاد
شهره: یه عکس دیگه برات فرستادم. اون خانومه که بچه بغلشه نخست وزیره. بچه همین خانم پنی هست. اون که سبز پوشیده هم زن پنی هست. همون خانم وزیر اقتصاد.
اون بچه هم بچه شونه
مسعود: به به
شهره: خیلی باحاله. نیست؟
البته هنوز حق ازدواج ندارند
مسعود: والله الان ارکان عرش به لرزه در اومده
شهره: اون که آره
مسعود: ببین این باروری چطور صورت میگیره؟
شهره: معمولا ولی نه لزوما، مصنوعیه.
مسعود: یعنی چی از این به اون میره
شهره: هه هه. هیچی
مسعود: می دونم ولی آخه
شهره: بچه مال یکیشونه و مال یه مرد که اهدا کننده ی اسپرمه
مسعود: خلاصه مگه سلولهای باروری هر دو زنانه نیست
آها
مسعود: دست من باشه تحت هیچ شرایطی اسپرمم رو نمیدم واسه اینکار
شهره: اوه اوه. چرا؟
مسعود: در هر صورت یه ارتباطی هست بین من و اسپرمم
ژنتیک
یه جوریه خب
آخه بچه دار شدنشون دیگه چرا
برن یه بچه رو بگیرند و بزرگ کنند
حالا حتما باید زایمان کنند؟
یا رومی روم یا زنگی زنگ دیگه
شهره: خوب این بحثی که تو داری در مورد همه زن و شوهرایی که بچه شون هم نمی شه صادقه
اونا هم به هزار بدبختی جون می کنند که بچه خودشون را بیارن
گاهی مردها اسپرم ندارند
و می رن یه اهدا کننده پیدا می کنند
آدمه دیگه
دلش می خواد خودش بچه بزاد
مسعود: خب، اون زنا و مردا یه چیزایی براشون مهمه که تو اساس طرز تفکر همجنسگراها دیگه نباید مهم باشه
کسی که می گه که چه فرقی می کنه زن با زن یا مرد با مرد و ...
خب نباید سر بچه که می رسه یه رفتار سنتی نشون بده
شهره: سنتی نیست که
در هر صورت ما کاره ای نیستیم
بچه دلش می خواد
خودشون می دونند
مسعود: دقیقا
دقیقا موضوع همینه
دلشون می خواد
پس باید بکنند
اینهمه بچه بی سر پرست
بیگناه ناز هست خب برن یکی از اونا رو بگیرن
شهره: همونطوری که میلیونها زن و مرد
بچه دار می شن
با وجود همه اون بچه های بی سرپرست
خوب اینا هم می خوان بچه دار شن
مسعود: می دونم ولی تو میگی زن و مرد
شهره:خب
اونم زنه دیگه
می خواد حامله شه
ولی از مرد بدش میاد
ولی می تونه حامله شدن رو دوست داشته باشه
دلش نمی خواد با مرد سکس داشته باشه
ولی دلش می خواد بچه دار شه
مثل هزار تا آدم که از سکس خوششون میاد
ولی دلشون نمی خواد حامله بشن
مسعود: اونا مردم عادیاند و اصالتا به یه سنت رفتاری باور دارند که توش قرار نیست زن و زن و با مرد و مرد یا هم ازدواج کنند.چون طبیعت آدمی نیست (از لحاظ مذکر و مونث)
ولی وقتی شما به ذهنیت و عاطفه اصالت میدی و می گی حالا این عاطفه بین دو زن شکل گر فته یا مرد، چه اشکال داره,این میشه پایه این جور زندگی.
خب ولی دلتون میخواد بچه دار بشید و اونم تو شکم یکیتون و از یه اسپرم مردونه
پایه این خواهش همون رجوع به باور سنتیه
شهره: نه چه ربطی به سنت داره
ببین مسعودجان
یه آدم همجنسگرا
اصلا لزوما آدم مدرنی نیست
به هزار و یک دلیل فیزیولوژیک و گاهی روانی شده همجنسگرا
همین
یعنی که از همجنسش خوشش میاد
حتی ممکنه مذهبی باشه
حتی ممکنه که احساس گناه کنه
حتی ممکنه که هیچ وقت با همجنسش سکس نداشته باشه
فقط به خاطر این که فکر می کنه گناهه
مسعود: ولی وقتی انقدر گسترده میشه همجنس گرایی
نمیتونه بدون تاثیرذهنیت مدرن (حالا خودشون رو نمیگم؛پذیرفتنش تو جوامع و قوانین رو میگم) باشه
خب چه لزومی داره با هم ازدواج کنند
شهره: با هم زندگی کنند مثل خیلی آدما و دوست دارند که ازدواج هم بکنند مثل خیلی از زن و مردا که با این که بدون ازدواج کردن هم میتونند تا آخر عمر به هم عشق بورزدند و هیچ کی هم کارشون نداره.
در ضمن فکر نمی کنم که در قدرت تمایلات جنسی شکی داشته باشی. بنابراین هیچ آدمی محض این که خیلی باحاله یا مد شده همجنسگرا نمی شه
این از این
مسعود: منم همین رو میگم
این آدما همجنسگرا هستند
شهره: دلیل این که می خواند ازدواج کنند چند تا چیز اصلی هست
یکیش خیلی ساده است
درست به همون دلیلی که زن و مرد ازدواج می کنند
هر دلیلی که خودت می دونی برای زن و مرد
برای اینا هم صادقه
چون آدمند
چند تا دلیل اجتماعی هم داره
یکیش اینه که
جامعه ای که اجازه بده که همجنسگراهاش ازدواج کنند
یعنی اونا رو به رسمیت شناخته
و براشون به اندازه آدمهای غیر همجنسگرا حق قایل شده
یعنی این که
هویت داده به این آدما
دلیل مهم دیگه اش
مسایل حقوقی هست
مثلا یکیش اینه که
توی استرالیا قبلا غیر ممکن بود که تا وقتی که ازدواج نکرده باشی
بتونی بچه به فرزندی بگیری.
چون خانواده به حساب نمیای. البته این قانون داره کم کم عوض می شه.
و یه سری قوانین دیگه هم هست
مثل ارث و میراث و این برنامه ها
که فقط برای ازدواج کرده ها هست.
تا وقتی که خانواده و ازدواج
حقوق ویژه برای آدما ایجاد می کنه
زوجهای همجنسگرا هم
لازم دارند که ازدواج کنند
مسعود: شهرهجان من برم با نازیلا ناهار حاضر کنیم بخوریم
هستی من یه ناهاری بزنم و برگردم و بهت بگم ...
شهره: منم دارم میر م بخوابم کم کم
مسعود: ببخشید
شهره: باشه
حالا بعدا باز باهم حرف می زنیم
قربانت
خدافظ
مسعود: پس من همین زیر نظرم رو می نویسم
آره حتما
تا بعد
شهره: تا بعد
شب خوبی داشته باشی
مسعود: تو هم
سه روز بعد
مسعود: سلام شهره جان
من چیزی که قول دادم رو بنویسم. منتظر جواب تو هم هستم.
ببین من میگم وقتی یه زوج همجنس باز یه بچه ای رو به سرپرستی قبول می کنند، مساله فرق می کنه. چون بچه ای هست که قبلا به دنیا اومده و سرپرستی نداره و به همین واسطه هم شرایطش فرق می کنه.
ولی وقتی این زوج تصمیم بگیرند یه بچه رو به دنیا بیارند موضوع فرق می کنه. یه بچه حق داره این انتظار رو داشته باشه که پدر و مادرش مرد و زن باشند. بخواد با حمایت و عاطفه یه مرد و زن رشد کنه و به قولی از این ترکیب برخوردار باشه.
حتما شنیدی خیلی از این بچه های بی سرپرست بعد از اینکه می فهمند پدر و مادرشون واقعی نیستند، خونشون رو ول می کنند و داغون می شند. می رند دنبال پدر و مادر واقعیشون. خیلی ها هم حاضر نمیشند پدر و مادر واقعیشون رو دیگه ببینند و می گند پدر و مادرشون همونایی هستند که زحمتشون رو کشیدند. مسائل انسانی خیلی پیچیده است و نمیشه حکم صادر کرد به همین راحتی.
واسه همین اون وقتی که یه زوج همجنس باز تصمیم بگیرند یه آدم تازه رو به دنیا بیارند؛ باید این رو بدونند که اون بچه حق داره پدر و مادر بخواد و اونم از جنس مرد و زن و این رو حق طبیعی خودش بدونه و در حالتی غیر از این احساس راحتی نداشته باشه. دو تا آدم می تونند در مورد حق خودشون تصمیم بگیرند ولی در مورد حق دیگری نه. این خودخواهیه.
یک روز بعد
شهره: جوابت رو سر فرصت می دم.
سه ماه بعد
شهره: سلام مسعود جان. یه کمی مسخره است که «سرفرصت» شد سه ماه بعد. ولی دیر بهتر از هرگزه. :)
این حرف که حق بچهای که میخواد به دنیا بیاد رو در نظر بگیریم، حتی به قیمت این که حق کسانی که قراره بچه رو به دنیا بیارند ضایع بشه رو من قبول ندارم. ولی بذار فرض کنیم که این حرف رو قبول میکنیم.
حالا من میخوام که خیلی دقیقتر مواظب حق این بچه باشم. مگه هر بچهای حق نداره که توی یه خونواده خوب به دنیا بیاد؟ پس چطوره به خونوادههایی که احساس میکنیم که محیط خوبی برای بچه دار شدن ندارند اجازه بچه دار شدن ندیم. مثلا پدر مادرای معتاد؟ یا آدمهای فقیر؟ یا آدمهای خیلی خیلی پولدار که سرشون خیلی بند کاره و وقت محبت به بچهها ندارند. هان؟ حق بچه است دیگه که یه پدر مادر خوب با یه شرایط مادی و فرهنگی خوب داشته باشه. حقش نیست؟ پدر مادرای زشت چطور؟ بچه حق داره که یه پدر مادر با صورتای معمولی داشته باشه؟ یا مثلا حق یه بچه نیست که پدر مادر سالم داشته باشه؟ پس چطوره که پدر مادرهای معلول یا زشت یا حتی پدر مادرایی که یکیشون زشته یا معلولیت داره رو از داشتن حق فرزند محروم کنیم هان؟ تازه اینا که ممکنه معلولیتشون یا زشتیشون به بچه برسه. یا پدر مادرای خیلی خیلی چاق. احتمال زایمان مشکل دار مادر چاق زیاده. پس چرا باید اصلا اجازه بدیم که یه مادر چاق بچه دار بشه. تازه فرهنگ غذایی ناسالم اونا حتما به بچه هم منتقل می شه و بچه هم حتما ظرف مدت کوتاهی دچار همون مشکل میشه.
می بینی که این داستان ته نداره. اگه بخوای حق بچه رو در نظر بگیری درصد بسیار زیادی از آدما شرایطی که میتونی اسمش رو بذاری «حق یه بچه» رو نمیتونند براش ایجاد کنند. و حتما قبول داری که کار دولت نیست که بشینه صلاحیت آدمها رو برای بچهدار شدن تشخیص بده. و گرنه دیگه کسی جلودار دولت ها نخواهد بود.
حالا چرا وقتی کسی این منطق رو برای همجنسگراها استفاده میکنه آدما کمتر تعجب میکنند و اعتراضی ندارند؟ به دو دلیل ساده. اول این که همجنسگراها اقلیتند و حرف زدن و قانون صادر کردن از طرف اکثریت برای اقلیت همیشه خیلی راحته. چون اکثریت زور داره. و دوم این که این یه تغییره و جامعه بشری همیشه در برابر تغییر مقاومت میکنه به خصوص وقتی تغییر ریشههای عمیقی توی عرف و مذهب داشته باشه.
در مورد دلیل این که یه بچه باید یه زن و یه مرد بالای سرش باشه هم حرف دارم.
اول این که خانوادهای که پدر و مادر و بچه ها اینقدر واحد مستقلی رو تشکیل میدهند خیلی موضوع مدرنی هست و باید حواسمون باشه که بیشتر از قدمتش بهش اصالت ندیم. بشر به روشهای متفاوتی بچههاش رو بزرگ کرده و هنوز هم داره میکنه. مثل خانوادههای بزرگ یا خانوادههای تک والد یا قبیلهای.
این نقشی که تو برای پدر و مادر و حق کودک در نظر گرفتی کلا چیز خیلی قدیمیای نیست. در ضمن این که اگه یه بچه وقتی به دنیا میاد پدر و مادر داشته باشه هیچ دلیلی نمیشه که تا آخر عمرش پدر و مادر رو داشته باشه و هر لحظه ممکنه که یکیش یا هر دوش رو از دست بده. این از این.
دوم این که وقتی میگی که پدر و مادر لازمه، اگه منظورت الگوهای زنانه مردانه هست باید بگم که بچه الگوی انسانی لازم داره نه الگوی زنانه مردانه. یه آدم باید به اندازه کافی از خصوصیاتی که به صورت کلیشه مردانه یا زنانه گفته میشند برخوردار باشه تا بتونه بشه انسان.
حتی اگه قبول کنیم که بچه باید یه الگوی زنانه و یه الگوی مردانه داشته باشه چطور میتونی مطمئن باشی که زن خونواده اون طوری که جامعه زنانگی رو تعریف کرده زنانگی داره و مرد مردانگی رو.
این جور استدلالها یه چیز خیلی مهم رو در مورد آدمها در نظر نمیگیره. آدمها طیفند. هر آدمی یه تعدادی از همه خصوصیاتی که عموما منسوب به زن یا مرد هستند را برای خودش داره. اگه یه سر طیف رو بگیری یه آدم با خصوصیات فقط اصطلاحا زنانه و یه سر طیف رو بگیری یه آدم با خصوصیات فقط اصطلاحا مردانه، یه زن یا مرد ایدهآل کجای این طیف قرار میگیره و اساسا کی هست که میتونه این ایدهال رو تعریف کنه؟
و اصلا همین که طیف هست، نشون نمیده که ما بیخود نشستیم راجع به یه چیزی که قانون پذیر نیست حرف میزنیم؟ به قول خودت مسائل انسانی خیلی پیچیده است و نمیشه حکم صادر کرد به همین راحتی.
خلاصه اینجوریاس. :)
تا بعد.
شهره: به به، پسر عمه گل. سلام. خوبی؟ :)
مسعود: چطوری؟
شهره: ممنون. خیلی خوبم
مسعود: منم بدی نیستم
شهره: ا؟ چرا؟ :|
مسعود: امروز نرفتم سر کار
شهره: مریضی؟ :(
مسعود: دودر کردم. گفتم مریضم
شهره: :))
مسعود: خیلی خوابم میومد صبح
شهره: باز نشستی تا صبح فیلم دیدی؟
مسعود: دیشب نه. پریشب. هه هه. دیروز رفتم سر کار ولی امروز دیگه کم اوردم. چه خبرا؟
شهره: هاها. اینجوریه دیگه خب.
مسعود: چه می کنی؟
شهره: تعطیلات بازیه کلا الان
فردا نصفه روز می ریم سر کار. نصف نصف که نه. تا دو بعدازظهر
مسعود: آها
شهره: بعدش هم پس فردا سال نو هست
مسعود: راستی سال نوتون مبارک پیش پیش
شهره: تعطیله.
مرسی :)
تو چه خبرا؟
مسعود: هیچی بابا. بیخبری. ما که مثل خر داریم کار میکنیم. تعطیلی معطیلی هم خبری نیست والا
شهره: هاها. غر نزن خب شما عوضش عید تعطیل می شین. کار خوبه؟
مسعود: الان بهتر شده یه کم
یکی از پروژه هامون رو تموم کردیم
یکی دو تا کار تازه داریم میگیریم و ...
شهره: چه عالی. تبریک می گم
مسعود: اوضاع دلار هم یک کم بهتر شده
شهره: سرعت اینترتم که انگار خوبه. هی هم قطع و وصل نمی شه
مسعود: آره. عاقا پاشو از روی سیم ورداشته این روزا.
خب از خودت بگو
شهره: از خودم...
سر کار می رم
خوبه خوش می گذره
بعد...
مسعود: خب نه پس
از رییس جمهور استرالیا بگو!
شهره: :))))
گوش بده بابا
دارم می گم دیگه.
در ضمن استرالیا رییس جمهور نداره، نخست وزیر داره
مسعود: راست می گی. الانم یه خانومی هست نخست وزیر. تو کی نخست وزیر استرالیا میشی پس؟
شهره: هاها. فعلا که حالشو ندارم شاید بعد از این که این چت تموم شد رفتم شدم
ولی وزیر اقتصاد استرالیا رو باید ببینی. همه میگن با این مدل مو شدم مثل اون. بذار یه عکس برات بفرستم
اسمش هست Penny Wong
مسعود: ببین این عکست خیلی انتلکتوله ها
شهره: جدی؟ یه نفر دیگه هم گفت بهم
معلوم میشه خود واقعیم زده بیرون توی این عکس پس ;)
مسعود: خوبه یا بده؟
شهره: چرا بد؟خوبه خب. شوخی کردم در ضمن
مسعود: وای! ببین
شهره: این متولد مالزیه
مسعود: چقدر استایلش شبیه تو است
شهره: مهاجره
آره میبینی. خیلی شبیهه به من. خیلی هم باکلاسه
من خیلی دوستش دارم
لزبین هم هست
انقده قشنگ و متین حرف می زنه
من خیلی خوشم میاد ازش
چند وقت پیش هم همسرش بچه دار شد
مسعود: خب شما ریاست محترم فمینیستای مقیمِ استرالیا بایدم خوشتون بیاد
شهره: یه عکس دیگه برات فرستادم. اون خانومه که بچه بغلشه نخست وزیره. بچه همین خانم پنی هست. اون که سبز پوشیده هم زن پنی هست. همون خانم وزیر اقتصاد.
اون بچه هم بچه شونه
مسعود: به به
شهره: خیلی باحاله. نیست؟
البته هنوز حق ازدواج ندارند
مسعود: والله الان ارکان عرش به لرزه در اومده
شهره: اون که آره
مسعود: ببین این باروری چطور صورت میگیره؟
شهره: معمولا ولی نه لزوما، مصنوعیه.
مسعود: یعنی چی از این به اون میره
شهره: هه هه. هیچی
مسعود: می دونم ولی آخه
شهره: بچه مال یکیشونه و مال یه مرد که اهدا کننده ی اسپرمه
مسعود: خلاصه مگه سلولهای باروری هر دو زنانه نیست
آها
مسعود: دست من باشه تحت هیچ شرایطی اسپرمم رو نمیدم واسه اینکار
شهره: اوه اوه. چرا؟
مسعود: در هر صورت یه ارتباطی هست بین من و اسپرمم
ژنتیک
یه جوریه خب
آخه بچه دار شدنشون دیگه چرا
برن یه بچه رو بگیرند و بزرگ کنند
حالا حتما باید زایمان کنند؟
یا رومی روم یا زنگی زنگ دیگه
شهره: خوب این بحثی که تو داری در مورد همه زن و شوهرایی که بچه شون هم نمی شه صادقه
اونا هم به هزار بدبختی جون می کنند که بچه خودشون را بیارن
گاهی مردها اسپرم ندارند
و می رن یه اهدا کننده پیدا می کنند
آدمه دیگه
دلش می خواد خودش بچه بزاد
مسعود: خب، اون زنا و مردا یه چیزایی براشون مهمه که تو اساس طرز تفکر همجنسگراها دیگه نباید مهم باشه
کسی که می گه که چه فرقی می کنه زن با زن یا مرد با مرد و ...
خب نباید سر بچه که می رسه یه رفتار سنتی نشون بده
شهره: سنتی نیست که
در هر صورت ما کاره ای نیستیم
بچه دلش می خواد
خودشون می دونند
مسعود: دقیقا
دقیقا موضوع همینه
دلشون می خواد
پس باید بکنند
اینهمه بچه بی سر پرست
بیگناه ناز هست خب برن یکی از اونا رو بگیرن
شهره: همونطوری که میلیونها زن و مرد
بچه دار می شن
با وجود همه اون بچه های بی سرپرست
خوب اینا هم می خوان بچه دار شن
مسعود: می دونم ولی تو میگی زن و مرد
شهره:خب
اونم زنه دیگه
می خواد حامله شه
ولی از مرد بدش میاد
ولی می تونه حامله شدن رو دوست داشته باشه
دلش نمی خواد با مرد سکس داشته باشه
ولی دلش می خواد بچه دار شه
مثل هزار تا آدم که از سکس خوششون میاد
ولی دلشون نمی خواد حامله بشن
مسعود: اونا مردم عادیاند و اصالتا به یه سنت رفتاری باور دارند که توش قرار نیست زن و زن و با مرد و مرد یا هم ازدواج کنند.چون طبیعت آدمی نیست (از لحاظ مذکر و مونث)
ولی وقتی شما به ذهنیت و عاطفه اصالت میدی و می گی حالا این عاطفه بین دو زن شکل گر فته یا مرد، چه اشکال داره,این میشه پایه این جور زندگی.
خب ولی دلتون میخواد بچه دار بشید و اونم تو شکم یکیتون و از یه اسپرم مردونه
پایه این خواهش همون رجوع به باور سنتیه
شهره: نه چه ربطی به سنت داره
ببین مسعودجان
یه آدم همجنسگرا
اصلا لزوما آدم مدرنی نیست
به هزار و یک دلیل فیزیولوژیک و گاهی روانی شده همجنسگرا
همین
یعنی که از همجنسش خوشش میاد
حتی ممکنه مذهبی باشه
حتی ممکنه که احساس گناه کنه
حتی ممکنه که هیچ وقت با همجنسش سکس نداشته باشه
فقط به خاطر این که فکر می کنه گناهه
مسعود: ولی وقتی انقدر گسترده میشه همجنس گرایی
نمیتونه بدون تاثیرذهنیت مدرن (حالا خودشون رو نمیگم؛پذیرفتنش تو جوامع و قوانین رو میگم) باشه
خب چه لزومی داره با هم ازدواج کنند
شهره: با هم زندگی کنند مثل خیلی آدما و دوست دارند که ازدواج هم بکنند مثل خیلی از زن و مردا که با این که بدون ازدواج کردن هم میتونند تا آخر عمر به هم عشق بورزدند و هیچ کی هم کارشون نداره.
در ضمن فکر نمی کنم که در قدرت تمایلات جنسی شکی داشته باشی. بنابراین هیچ آدمی محض این که خیلی باحاله یا مد شده همجنسگرا نمی شه
این از این
مسعود: منم همین رو میگم
این آدما همجنسگرا هستند
شهره: دلیل این که می خواند ازدواج کنند چند تا چیز اصلی هست
یکیش خیلی ساده است
درست به همون دلیلی که زن و مرد ازدواج می کنند
هر دلیلی که خودت می دونی برای زن و مرد
برای اینا هم صادقه
چون آدمند
چند تا دلیل اجتماعی هم داره
یکیش اینه که
جامعه ای که اجازه بده که همجنسگراهاش ازدواج کنند
یعنی اونا رو به رسمیت شناخته
و براشون به اندازه آدمهای غیر همجنسگرا حق قایل شده
یعنی این که
هویت داده به این آدما
دلیل مهم دیگه اش
مسایل حقوقی هست
مثلا یکیش اینه که
توی استرالیا قبلا غیر ممکن بود که تا وقتی که ازدواج نکرده باشی
بتونی بچه به فرزندی بگیری.
چون خانواده به حساب نمیای. البته این قانون داره کم کم عوض می شه.
و یه سری قوانین دیگه هم هست
مثل ارث و میراث و این برنامه ها
که فقط برای ازدواج کرده ها هست.
تا وقتی که خانواده و ازدواج
حقوق ویژه برای آدما ایجاد می کنه
زوجهای همجنسگرا هم
لازم دارند که ازدواج کنند
مسعود: شهرهجان من برم با نازیلا ناهار حاضر کنیم بخوریم
هستی من یه ناهاری بزنم و برگردم و بهت بگم ...
شهره: منم دارم میر م بخوابم کم کم
مسعود: ببخشید
شهره: باشه
حالا بعدا باز باهم حرف می زنیم
قربانت
خدافظ
مسعود: پس من همین زیر نظرم رو می نویسم
آره حتما
تا بعد
شهره: تا بعد
شب خوبی داشته باشی
مسعود: تو هم
سه روز بعد
مسعود: سلام شهره جان
من چیزی که قول دادم رو بنویسم. منتظر جواب تو هم هستم.
ببین من میگم وقتی یه زوج همجنس باز یه بچه ای رو به سرپرستی قبول می کنند، مساله فرق می کنه. چون بچه ای هست که قبلا به دنیا اومده و سرپرستی نداره و به همین واسطه هم شرایطش فرق می کنه.
ولی وقتی این زوج تصمیم بگیرند یه بچه رو به دنیا بیارند موضوع فرق می کنه. یه بچه حق داره این انتظار رو داشته باشه که پدر و مادرش مرد و زن باشند. بخواد با حمایت و عاطفه یه مرد و زن رشد کنه و به قولی از این ترکیب برخوردار باشه.
حتما شنیدی خیلی از این بچه های بی سرپرست بعد از اینکه می فهمند پدر و مادرشون واقعی نیستند، خونشون رو ول می کنند و داغون می شند. می رند دنبال پدر و مادر واقعیشون. خیلی ها هم حاضر نمیشند پدر و مادر واقعیشون رو دیگه ببینند و می گند پدر و مادرشون همونایی هستند که زحمتشون رو کشیدند. مسائل انسانی خیلی پیچیده است و نمیشه حکم صادر کرد به همین راحتی.
واسه همین اون وقتی که یه زوج همجنس باز تصمیم بگیرند یه آدم تازه رو به دنیا بیارند؛ باید این رو بدونند که اون بچه حق داره پدر و مادر بخواد و اونم از جنس مرد و زن و این رو حق طبیعی خودش بدونه و در حالتی غیر از این احساس راحتی نداشته باشه. دو تا آدم می تونند در مورد حق خودشون تصمیم بگیرند ولی در مورد حق دیگری نه. این خودخواهیه.
یک روز بعد
شهره: جوابت رو سر فرصت می دم.
سه ماه بعد
شهره: سلام مسعود جان. یه کمی مسخره است که «سرفرصت» شد سه ماه بعد. ولی دیر بهتر از هرگزه. :)
این حرف که حق بچهای که میخواد به دنیا بیاد رو در نظر بگیریم، حتی به قیمت این که حق کسانی که قراره بچه رو به دنیا بیارند ضایع بشه رو من قبول ندارم. ولی بذار فرض کنیم که این حرف رو قبول میکنیم.
حالا من میخوام که خیلی دقیقتر مواظب حق این بچه باشم. مگه هر بچهای حق نداره که توی یه خونواده خوب به دنیا بیاد؟ پس چطوره به خونوادههایی که احساس میکنیم که محیط خوبی برای بچه دار شدن ندارند اجازه بچه دار شدن ندیم. مثلا پدر مادرای معتاد؟ یا آدمهای فقیر؟ یا آدمهای خیلی خیلی پولدار که سرشون خیلی بند کاره و وقت محبت به بچهها ندارند. هان؟ حق بچه است دیگه که یه پدر مادر خوب با یه شرایط مادی و فرهنگی خوب داشته باشه. حقش نیست؟ پدر مادرای زشت چطور؟ بچه حق داره که یه پدر مادر با صورتای معمولی داشته باشه؟ یا مثلا حق یه بچه نیست که پدر مادر سالم داشته باشه؟ پس چطوره که پدر مادرهای معلول یا زشت یا حتی پدر مادرایی که یکیشون زشته یا معلولیت داره رو از داشتن حق فرزند محروم کنیم هان؟ تازه اینا که ممکنه معلولیتشون یا زشتیشون به بچه برسه. یا پدر مادرای خیلی خیلی چاق. احتمال زایمان مشکل دار مادر چاق زیاده. پس چرا باید اصلا اجازه بدیم که یه مادر چاق بچه دار بشه. تازه فرهنگ غذایی ناسالم اونا حتما به بچه هم منتقل می شه و بچه هم حتما ظرف مدت کوتاهی دچار همون مشکل میشه.
می بینی که این داستان ته نداره. اگه بخوای حق بچه رو در نظر بگیری درصد بسیار زیادی از آدما شرایطی که میتونی اسمش رو بذاری «حق یه بچه» رو نمیتونند براش ایجاد کنند. و حتما قبول داری که کار دولت نیست که بشینه صلاحیت آدمها رو برای بچهدار شدن تشخیص بده. و گرنه دیگه کسی جلودار دولت ها نخواهد بود.
حالا چرا وقتی کسی این منطق رو برای همجنسگراها استفاده میکنه آدما کمتر تعجب میکنند و اعتراضی ندارند؟ به دو دلیل ساده. اول این که همجنسگراها اقلیتند و حرف زدن و قانون صادر کردن از طرف اکثریت برای اقلیت همیشه خیلی راحته. چون اکثریت زور داره. و دوم این که این یه تغییره و جامعه بشری همیشه در برابر تغییر مقاومت میکنه به خصوص وقتی تغییر ریشههای عمیقی توی عرف و مذهب داشته باشه.
در مورد دلیل این که یه بچه باید یه زن و یه مرد بالای سرش باشه هم حرف دارم.
اول این که خانوادهای که پدر و مادر و بچه ها اینقدر واحد مستقلی رو تشکیل میدهند خیلی موضوع مدرنی هست و باید حواسمون باشه که بیشتر از قدمتش بهش اصالت ندیم. بشر به روشهای متفاوتی بچههاش رو بزرگ کرده و هنوز هم داره میکنه. مثل خانوادههای بزرگ یا خانوادههای تک والد یا قبیلهای.
این نقشی که تو برای پدر و مادر و حق کودک در نظر گرفتی کلا چیز خیلی قدیمیای نیست. در ضمن این که اگه یه بچه وقتی به دنیا میاد پدر و مادر داشته باشه هیچ دلیلی نمیشه که تا آخر عمرش پدر و مادر رو داشته باشه و هر لحظه ممکنه که یکیش یا هر دوش رو از دست بده. این از این.
دوم این که وقتی میگی که پدر و مادر لازمه، اگه منظورت الگوهای زنانه مردانه هست باید بگم که بچه الگوی انسانی لازم داره نه الگوی زنانه مردانه. یه آدم باید به اندازه کافی از خصوصیاتی که به صورت کلیشه مردانه یا زنانه گفته میشند برخوردار باشه تا بتونه بشه انسان.
حتی اگه قبول کنیم که بچه باید یه الگوی زنانه و یه الگوی مردانه داشته باشه چطور میتونی مطمئن باشی که زن خونواده اون طوری که جامعه زنانگی رو تعریف کرده زنانگی داره و مرد مردانگی رو.
این جور استدلالها یه چیز خیلی مهم رو در مورد آدمها در نظر نمیگیره. آدمها طیفند. هر آدمی یه تعدادی از همه خصوصیاتی که عموما منسوب به زن یا مرد هستند را برای خودش داره. اگه یه سر طیف رو بگیری یه آدم با خصوصیات فقط اصطلاحا زنانه و یه سر طیف رو بگیری یه آدم با خصوصیات فقط اصطلاحا مردانه، یه زن یا مرد ایدهآل کجای این طیف قرار میگیره و اساسا کی هست که میتونه این ایدهال رو تعریف کنه؟
و اصلا همین که طیف هست، نشون نمیده که ما بیخود نشستیم راجع به یه چیزی که قانون پذیر نیست حرف میزنیم؟ به قول خودت مسائل انسانی خیلی پیچیده است و نمیشه حکم صادر کرد به همین راحتی.
خلاصه اینجوریاس. :)
تا بعد.