شهره: غلط کردهاند دروغ میگویند. این ویزا برای آدمهایی است که جانشان در خطر است. برای خانوادههای قربانیان نسلکشیها در آفریقاست. برای فراریهای سیاسی و اجتماعی بدبخت ایرانی است که دو سال توی صف نمانند. برای سوریهایهای بینواست که آوارهاند و هنوز داغ از دست دادن عزیزانشان تازه است. برای آنها که زندگیشان را حکومتهای دیکتاتوری کشورشان تباه کرده.
شهره: خوب جمهوری اسلامی هم زندگی این جوانان را تباه کرده.
شهره: بدبختی یک جوان ایرانی با بدبختی هایی که بقیه مردم دنیا ازش فرار میکنند یکسان نیست. نسل کشی تامیلها هنوز که هنوز است تمام نشده. دولتهای غربی خودشان را زدهاند به خری و سریلانکا هم هر غلطی دلش میخواهد میکند. بدبختی یک تامیل کجا و بدبختی یک ایرانی فارس کجا. فرق است بین این که بخواهند جانت را بگیرند با این که نگذارند لباس دلخواهت را بپوشی.
شهره: آفرین! خودت که میگویی. ایرانی فارس. همهشان که ایرانی فارس نیستند. خیلیهاشان کردها و لرها و بلوچها و ترکمنها و عربها هستند. سنیها و درویش ها.
شهره: من که راجع به اقلیتها حرف نزدم. به عنوان یک فارس، به عنوان جزیی از اکثریت بودن در ایران، به خاطر تمام ظلمهایی که به همه اقلیتها توی ایران شده همیشه شرمسارم. این بماند که همه اقلیتهایی هم که اینجا میآیند و ادعای ظلم و بدبختی میکنند راست نمیگویند. خیلیهایشان زندگیشان کاملا روبراه بوده و مشکلی نداشتهاند. انزجار من از دورغ است. این که بعضی ها یک دفعه همان اسلام نداشتهشان را ترک میکنند و میشوند مسیحی و به قول خودشان جمهوری اسلامی می خواهد بکشدشان. یا آن سری که تا همین دوسال پیش سوراخ کونشان از جان مادرشان برایشان مهمتر بوده و یک دفعه امروز تصمیم گرفتهاند که بشوند همجنسگرا تا ویزای اقامت بگیرند.
شهره: حالا تو چرا اینقدر حرص می خوری؟ خب یک سری آدم برای رسیدن به هدفشان دروغ می گویند. خب بگویند. بگذار ویزا بگیرند یا نگیرند. تو چرا اینقدر عصبانی میشوی؟ نکند نگران خودت هستی؟
شهره: بیخود چرند نگو. من نگرانیام بابت مریمها و سعیدها است که با دو تا بچه باید دوسال منتظر ویزای پناهندگی بمانند. در صورتی که این حقشان است. و این کار باید دو ماه بیشتر طول نکشد. به خاطر همین آدمهای کونگشاد و بیغیرت است که آنها دوسال باید آوارگی بکشند.
شهره: یعنی نمیخواهی اصلا قبول کنی که کمی از این نگرانی تو به خاطر ضرر شخصی است که خودت میبری؟ نگران آبروی ایرانیات نیستی؟ مثلا نگران نیستی که این ایرانیهای جدید که مثل تو با ویزای متخصصین به استرالیا آمدهای نیستند و احتمالا سطح تحصیلات بالایی ندارند؟ نگران این نیستی که زنهایی که از این طریق آمدهاند روسری به سر دارند؟ نگران تصویر استرالیاییها از یک ایرانی نیستی؟
شهره: خب حالا که چی؟ مچ من را سر چه چیزی می خواهی بگیری؟ معلوم است که هستم. معلوم است که از این که آن پسره ی ایرانی آن روز توی قطار زل زده بود به سینه ی دختر مدرسه ای شاکی می شوم. معلوم است که دلم نمی خواهد هیچ کس بین این رفتارها و نام کشوری که من ازش می آیم ارتباطی برقرار کند. معلوم است که هجوم این قشر از ایرانیها روی زندگی من تاثیر می گذارد. ولی عصبانیت من به خاطر این نیست.
شهره: راستش را بگو. آن روز که مری داشت حرف میزد و میگفت این که همه ایرانیها فوق لیسانس و دکترا دارند درست است؟ تو خندیدی و حرفش را رد کردی. گفتی که نه بابا، آنهایی که فوقلیسانس و دکترا دارند پایشان به استرالیا میرسد. ولی واقعیتش این است که ته دلت یک قندی هم آب شد. نگران خراب شدن تصور آدمهایی مثل مری هستی؟
شهره: ببین عزیز من، برای من اخلاق مهم است. چرا؟ نه به خاطر رفتن به بهشت یا ترس از جهنم. اخلاق برایم مهم است چون که اخلاقی زندگی کردن زندگی را راحت و آسوده میکند. زندگی اینجا راحت است برای این که آدم ها دروغ نمیگویند. هرچیزی را که بگویی حتی در سطح کاغذ بازی از تو قبول میکنند. به خاطر این صداقت آدمهاست که همه چیز سر جایش است و درست و حسابی است.
شهره: ولی دولت استرالیا هیچ راهی به غیر از دروغ گفتن باقی نگذاشته. مثلا آن مادر و دختری که "کیم" ازشان میگفت. این که یک زن بخواهد رقاص شود ولی در کشورش اجازه نداشته باشد، برخلاف حقوق بشر است. حالا اگر این زن و دخترش فرم پر کنند و دلیل درخواست پناهندگیشان را بنویسند "رقاص شدن" تو فکر میکنی که دولت استرالیا بهشان اقامت میدهد؟
شهره: نه احتمالا نمیدهد. ولی هزار راه دیگر وجود دارد که آن مادر و دختر ویزا بگیرند و مثل آدم وارد این کشور شوند. مثلا با یک دیپلم آرایشگری می توانند ویزای اقامت بگیرند.
شهره: با نمره زبان 7 از 9؟ خیلی از این آدمها از قشر پایین جامعه هستند. برای این آدم ها گرفتن 7 از 9 تقریبا محال است. خیلی هاشان اگر زبان فارسی را هم ازشان امتحان بگیری این نمره را نمیآورند. چه برسد به انگلیسی.
شهره: خوب آدمی که زبان نداند نمیتواند اینجا زندگی کند.
شهره: خودت هم میدانی که میتواند. همه که قرار نیست مثل تو توی جلسه شرکت کنند یا طراح نرم افزار باشند. اگر در حد خرید و فروش زبان بلد باشند، زندگیشان میگذرد. مثل خیلی از ویتنامی هایی که از جنگ ویتنام فرار کردند. الان سی چهل سال است که دارند اینجا زندگی میکنند با یک انگلیسی شکسته بسته. کاملا نقششان در جامعه مثبت بوده و بچه هایشان که استرالیایی هستند، شغل های درست و حسابی دارند.
شهره: خب حالا که مقررات این است. حتی میتوانند با ویزای دانشجویی وارد شوند و بعد از اتمام تحصیلاتشان ویزای اقامت بگیرند.
شهره: دانشگاههای استرالیا از گرانترین دانشگاههای دنیا هستند. درآمدت به دلار هم که باشد وسعت نمیرسد چه برسد که بخواهی به ریال این هزینهها را پرداخت کنی.
شهره: اگر بخواهی میتوانی. چطور هندیها و بنگلادشیها میآیند اینجا و با کار کردن توی پمپ بنزین و کار تمیزکاری و غیره بالاخره لیسانسشان را میگیرند. ما ایرانیها ولی کار برایمان عار است.
شهره: حالا یک جوان تنها شاید بتواند. ولی اگر یک زن و شوهر با دو تا بچه بخواهند بیایند چه؟
شهره: نمیدانم. اه. خب یک زن و شوهر با دو تا بچه نیایند. اعصابم خورد شد. اه به این دنیای مزخرف با همه بیعدالتیهایش.
شهره: قانون اصالتی ندارد.
شهره: نه. قانون اصالتی ندارد.
شهره: نه احتمالا نمیدهد. ولی هزار راه دیگر وجود دارد که آن مادر و دختر ویزا بگیرند و مثل آدم وارد این کشور شوند. مثلا با یک دیپلم آرایشگری می توانند ویزای اقامت بگیرند.
شهره: با نمره زبان 7 از 9؟ خیلی از این آدمها از قشر پایین جامعه هستند. برای این آدم ها گرفتن 7 از 9 تقریبا محال است. خیلی هاشان اگر زبان فارسی را هم ازشان امتحان بگیری این نمره را نمیآورند. چه برسد به انگلیسی.
شهره: خوب آدمی که زبان نداند نمیتواند اینجا زندگی کند.
شهره: خودت هم میدانی که میتواند. همه که قرار نیست مثل تو توی جلسه شرکت کنند یا طراح نرم افزار باشند. اگر در حد خرید و فروش زبان بلد باشند، زندگیشان میگذرد. مثل خیلی از ویتنامی هایی که از جنگ ویتنام فرار کردند. الان سی چهل سال است که دارند اینجا زندگی میکنند با یک انگلیسی شکسته بسته. کاملا نقششان در جامعه مثبت بوده و بچه هایشان که استرالیایی هستند، شغل های درست و حسابی دارند.
شهره: خب حالا که مقررات این است. حتی میتوانند با ویزای دانشجویی وارد شوند و بعد از اتمام تحصیلاتشان ویزای اقامت بگیرند.
شهره: دانشگاههای استرالیا از گرانترین دانشگاههای دنیا هستند. درآمدت به دلار هم که باشد وسعت نمیرسد چه برسد که بخواهی به ریال این هزینهها را پرداخت کنی.
شهره: اگر بخواهی میتوانی. چطور هندیها و بنگلادشیها میآیند اینجا و با کار کردن توی پمپ بنزین و کار تمیزکاری و غیره بالاخره لیسانسشان را میگیرند. ما ایرانیها ولی کار برایمان عار است.
شهره: حالا یک جوان تنها شاید بتواند. ولی اگر یک زن و شوهر با دو تا بچه بخواهند بیایند چه؟
شهره: نمیدانم. اه. خب یک زن و شوهر با دو تا بچه نیایند. اعصابم خورد شد. اه به این دنیای مزخرف با همه بیعدالتیهایش.
شهره: قانون اصالتی ندارد.
شهره: نه. قانون اصالتی ندارد.
مي دوني ...
پاسخحذفاين تمام مدت مثل خوره توي ذهن من هم هست. آنچه كه واقعاً و ته ذهنم بهش باور دارم با اونچه كه فكر مي كنم بايد باشه. دقيقاً تضاد و تقابل دو نگرش كه اگه يه كسي دست زن و بچه دو ساله اش رو گرفته و با اينهمه خطر اومده سوار قايق شده، حتماً يه مرگيش بوده. حتماً كارد به استخونش رسيده بوده. حتماً ديگه طاقتش طاق شده بوده ... ولي وقتي رفتار اونايي كه به سلامت رسيدن به استراليا رو ميبينم، كمتري اثري از تلاش براي ساختن يك زندگي جديد هست. اينه كه اون تضاد دوباره مياد سراغم.
هميشه هم آخرش به خودن نهيب ميزنم كه سرت توي كار خودت باشه. اين مملكت برعكس ايران ما، صاحب داره. صاحبش به فكرش هست و صلاح اين مملكت رو خسروانش بهتر از تو ميدونن.
آره عرفان. من هنوز هم این گفتگوی درون را دارم. با این که سه سال پیش اینو نوشتم.
حذفReally worthy to read this blog and contain more information to gather thanks for sharing the content. We are cash for used cars company looking to serve you with our service to assistance you in regard with selling your Scrap cars. Visit us to know the worth of cars.
پاسخحذف